بهارانه
برای دیدن تو همیشه سبزه زار می
مانم
کنار جنگل شب به انتظار می مانم
تو را میان فاصله ها ی بی کسی خواهم جست
درون این قفس تن به آرزوی بهار می مانم
نمی دهم از دست شوق وصل تو را
میان باغ سبز امید غنچه وار می مانم
به وقت تنگدستی این قلب رنجیده
به گرد شمع وجودت به یادگار می مانم
دو دست دعای خود روان کنم به ملکوت
در این حریم خلوت دل به یاد یار می مانم
برای دوری از این درت دوریت
به کنج محبس تن می گسار می مانم
بدان امید که شرر زنم به جان فراغ
چو عیسیِ عمران تا ابد به دار می مانم